loading...
فروش خدمات باغبانی
نهال بازدید : 2521 سه شنبه 18 اسفند 1394 نظرات (0)

بررسی تاثیر تنش خشکی بر گندم و استراتژیها و شاخص های مختلف تحمل به آن (بخش چهارم)

شاخص های مقاومت به خشکی

فیشر و مورر (1978) در آزمایشی که به منظور بررسی مقاومت به خشکی تعدادی از واریته های گندم پاکوتاه و پابلند در محیط های دارای شدت های مختلف تنش انجام دادند شاخص حساسیت به تنش (SSI) را به عنوان معیاری برای غربال ژنوتیپ های مقاوم به تنش خشکی معرفی کرده و نتیجه گرفتند که همه تیمارهای تنش خشکی عملکرد دانه را بطور معنی داری کاهش می دهند. تیمارهای خشکی ملایم تر منجر به کاهش نسبی بیشتر وزن دانه ها در مقایسه با تعداد دانه شدند. در صورتی که خشکی شدید، تعداد دانه را بطور نسبی بیشتر کاهش داد. همبستگی بین YP (عملکرد در شرایط عدم تنش) و شاخص حساسیت به تنش خشکی مثبت و معنی دار بود. کمترین مقدار این شاخص مربوط به واریته های پابلند بود. واریته های پاکوتاه مقاومت متوسطی نشان دادند. لیکن به علت اینکه گندم های پاکوتاه پتانسیل عملکرد بالاتری نسبت به ارقام پابلند دارا می باشند، ارقام پابلند تنها تحت شرایط تنش شدید خشکی می توانند بر ارقام پاکوتاه مزیت داشته باشند. در این آزمایش ارقام پابلند 19 درصد کاهش در YP و 15 درصد کاهش در SSI نسبت به ارقام پاکوتاه نشان دادند.

فیشر و وود (1979) در مطالعات خود بر روی ارقام گندم نان دریافتند که حساسیت به خشکی همبستگی مثبت و معنی داری با YP دارد. این مطلب بیانگر این است که تعدادی از صفات که در پتانسیل عملکرد سهم دارند ممکن است برای افزایش حساسیت به تنش عمل کنند و لذا گزینش هم برای P و هم برای شاخص حساسیت به خشکی ممکن است یکدیگر را خنثی نمایند. این اختلاف بین روابط YPو شاخص حساسیت (SSI) احتمالا ناشی از تفاوت ژنوتیپ های مورد استفاده و اختلاف در زمان و شدت تنش می باشد.

روزیل و هامبلین (1988) در مطالعات خود موفق به ارائه دو شاخص مقاومت به خشکی با عنوان شاخص تحمل (TOL) و شاخص میانگین حسابی بهره وری ((MPشدند.

اهدائی و همکاران (1988) در بررسی های خود بر روی تعدادی از ارقام بومی و پیشرفته گندم بهاره در محیط های تحت تنش به منظور مطالعه تفاوت عکس العمل ارقام مختلف به تنش، نتیجه گرفتند که از نظر میانگین شاخص حساسیت، ارقام بومی و پیشرفته تفاوتی با یکدیگر ندارند. در این آزمایش همچنین همبستگی بین عملکرد دانه و صفات وابسته به آن با شاخص حساسیت به دست آمد. همبستگی بین شاخص حساسیت با صفات عملکرد دانه، شاخص برداشت، وزن هزار دانه و تعداد دانه در خوشه به ترتیب برابر با 0/84-، 0/83-، 0/64- و 0/59- بوده که تمامی این ضرایب در سطح احتمال 0/01 معنی دار بودند. نتیجه حاصل از این مطالعه این بود که گزینش برای هریک از این صفات در شرایط تنش باعث کاهش حساسیت به تنش می شود. در این آزمایش شاخص حساسیت و YP همبستگی نشان ندادند که مغایر با نتیجه حاصل از مطالعات فیشر و وود (1979) می باشد. این موضوع نشان می دهد که این دو متغیر ممکن است اجزاء مستقلی باشند که در سازگاری به تنش های محیطی شرکت می کنند.

نارایان و میسرا (1989) در آزمایشی که به منظور بررسی مقاومت به خشکی واریته های گندم در دو محیط تنش و بدون تنش انجام دادند، دریافتند که شاخص حساسیت به خشکی با عملکرد ژنوتیپ ها تحت شرایط بدون تنش همبستگی مثبت و معنی داری دارد.

فرناندز (1992) در تحقیقی، دو شاخص جدید و مؤثر با عنوان شاخص های میانگین هندسی بهره وری (GMP)و تحمل به تنش (STI)، را به منظور غربال ژنوتیپ های دارای پتانسیل عملکرد بالا و متحمل به تنش، ارائه نموده است. هردوی این شاخص ها همبستگی مثبت و بسیار معنی داری با عملکرد دانه ژنوتیپ ها در هر دو شرایط تنش و بدون داشته و به همین دلیل قادر به جداسازی و تشخیص ژنوتیپ های مطلوب می باشند. همچنین در این تحقیق، روش آماری تجزیه و تحلیل بای پلات به عنوان روشی برای شناسائی دقیقتر ژنوتیپ های مطلوب و با استفاده از تمامی شاخص های مقاومت ارائه شد.

لازار و همکاران (1995) در بررسی های خود بر روی لاین های خواهری گندم نان دریافتند که سه عدد از لاین ها نسبت به رقم شاهد حساسیت کمتر و معنی دار، دو عدد از لاین ها حساسیت بیشتر و دو لاین دیگر تفاوت معنی داری با شاهد از نظر شاخص حساسیت به تنش ندارند. تنوع معنی داری بین لاین ها از نظر صفات مختلف از جمله تاریخ آنتزیز(لقاح)، تاریخ رسیدگی فیزیولوژیکی و طول دوره پرشدن دانه مشاهده شد. هیچگونه همبستگی معنی داری بین این صفات و عملکرد دانه و نیز شاخص برداشت مشاهده نشد. در نهایت این محققین نتیجه گرفتند از آنجا که تفاوتهایی بین این لاین ها از نظر مکانیسم های مرتبط با حساسیت به خشکی وجود دارد، فقدان همبستگی بین شاخص حساسیت و صفات فوق نشان می دهد که این سری از لاین ها ممکن است در شناسائی مکانیسم های مقاومت به خشکی در گندم مهم و ارزشمند باشند.

عبدمیشانی و جعفری شبستری (1367) به منظور بررسی مقاومت به خشکی تعدادی از ارقام گندم اصلاح شده ایرانی و خارجی، این ارقام را تحت شرایط تنش و بدون تنش مورد مطالعه قرار دادند. بین عملکرد ارقام تحت شرایط تنش و شاخص مقاومت به خشکی (عملکرد در شرایط تنش به عملکرد در شرایط بدون تنش) همبستگی معنی داری وجود داشت. در این مطالعه استفاده از شاخص مقاومت به خشکی جهت شناسائی ارقام مقاوم توصیه شده است.

نورمند مؤید (1376) در مطالعه ای بر روی ارقام گندم نان به بررسی شاخص های مقاومت به خشکی و کارآئی آنها پرداخته و نتیجه گرفت که شاخص های تحمل تنش و میانگین هندسی بهره وری در یافتن ژنوتیپ هائی که پتانسیل عملکرد بالائی داشته و متحمل به تنش نیز می باشند نسبت به سایر شاخص های معرفی شده موفق تر هستند.

سنجری (1377) در آزمایشی بر روی ارقام و لاین های گندم نتیجه گرفت که شاخص تحمل تنش جهت انتخاب ژنوتیپ های با عملکرد بالا و متحمل به تنش  بسیار مناسب است.

تاری نژاد و همکاران (1377) در مطالعه ای بر روی توده های بومی گندم پاییزه، تعداد 500 ژنوتیپ را در دو محیط تنش و بدون تنش مورد بررسی قرار دادند. بررسی ضرایب همبستگی ساده بین شاخص های مقاومت به خشکی و عملکرد ژنوتیپ ها در هر دو محیط تنش و بدون تنش نشان داد که تنها دو شاخص تحمل تنش و میانگین هندسی بهره وری همبستگی مثبت و بسیار معنی داری با عملکرد ژنوتیپ ها در هر دو محیط داشته و به همین دلیل به عنوان بهترین شاخص های مقاومت به تنش خشکی معرفی شدند.

نیکخواه (1378) در آزمایشی بر روی 80 ژنوتیپ گندم، شاخص های تحمل تنش و میانگین های حسابی، هندسی و هارمونیک بهره وری را به عنوان بهترین شاخص های مقاومت به خشکی معرفی نمود.

گل پرور و همکاران (1381) مطالعه ای بر روی 567 ژنوتیپ گندم نان در دو محیط تنش و بدون تنش انجام دادند. نتایج حاصل از این بررسی بیانگر این بود که شاخص های تحمل تنش، میانگین هندسی و حسابی بهره وری همبستگی مثبت و بسیار معنی داری با عملکرد ژنوتیپ ها در هر دو محیط تنش و بدون تنش داشته و به همین دلیل به عنوان بهترین شاخص های مقاومت به خشکی معرفی شدند. همچنین با استفاده از روش بای پلات ژنوتیپ ها مورد بررسی دقیق تر قرار گرفتند. ژنوتیپ هائی که توسط بهترین شاخص ها شناسائی شده و در ناحیه مطلوب بای پلات نیز قرار گرفتند به عنوان ژنوتیپ های مقاوم معرفی گردیدند.

کریستین و همکاران (1997) در ارقام لوبیا، فرشادفر و همکاران (1380) در ارقام نخود و حق پرست (1374) در ارقام گندم نان نتیجه گرفتند که شاخص های تحمل تنش، میانگین هندسی و حسابی مناسبترین شاخص ها برای غربال ارقام دارای پتانسیل عملکرد بالا (YP) و متحمل به تنش خشکی می باشند.

قابلیت ترکیب پذیری

احمدی و آساد (1377) از 15 هیبرید حاصل از تلاقی های دای آلل با 6 رگه اینبرد مولتی ژرم دیپلوئید چغندرقند به منظور مطالعه قابلیت های ترکیب پذیری استفاده کردند. در این مطالعه، میانگین مربعات قابلیت ترکیب پذیری عمومی برای صفات عملکرد ریشه، درصد قند، عملکرد قند ناخالص، عملکرد قند قابل استحصال، قند ملاس و عملکرد قند سفید معنی دار بود. اما میانگین مربعات قابلیت ترکیب پذیری خصوصی فقط برای صفات عملکرد ریشه، عملکرد قند ناخالص و قند سفید معنی دار گردید، که نشان دهنده وجود واریانس های افزایشی و غالبیت برای صفات است. اصلاح کنندگان نبات معتقدند که عملکرد صفتی بسیار پیچیده است و افزایش عملکرد بر اساس انتخاب به سختی حاصل می شود. این نکته توسط گرافیوس و نلسون (1952) نیز تاکید شده است. نتایج مطالعات مک نیل (1960)، کرونستاد و فوت (1964)، شارما و نات (1964) و نیز راندهاو و گیل (1978) نشان می دهد که می توان به نحوی از صفات وزن دانه و تعدا دانه در سنبله در اصلاح اجزاء عملکرد استفاده نمود. لذا ضرورت دارد که اطلاعات جامع و دقیقی از پارامترهای ژنتیکی کنترل کننده اجزاء گوناگون عملکرد در تصمیم گیری در رابطه با سیستم اصلاحی مناسب برای رسیدن به این هدف جمع آوری گردد.

بتزر و همکاران (1982) به منظور مطالعه قابلیت ترکیب پذیری عمومی و خصوصی برای سه جزء عملکرد دانه از 8 والد گندم زمستانه با عملکرد کم و عملکرد زیاد استفاده کردند. میانگین مربعات قابلیت ترکیب پذیری عمومی برای تعداد دانه در سنبله، وزن دانه در سنبله و تعداد سنبله در بوته معنی دار بود، که نشان دهنده اهمیت اثرات افزایشی ژن در کنترل این صفات است. در این بررسی سه والد با عملکرد کم اثرات منفی بر قابلیت ترکیب پذیری عمومی داشتند و سه والد با عملکرد بالا اثرات مثبتی را بر آن اعمال نمودند. همچنین نتایج حاصل از تلاقی دای آلل 9 رگه اینبرد ذرت توسط دینات و همکاران (1989) نشان داد که اثرات غیر افزایشی برای عملکرد دانه و وزن 100 دانه از اهمیت بیشتری نسبت به اثرات افزایشی ژن برخوردار هستند، در حالیکه برای تعداد دانه در ردیف اثرات افزایشی و غیر افزایشی اهمیت یکسانی دارند.

پارودا و همکاران (1988) در مطالعه 6 صفت کمی در 4 تلاقی گندم بهاره گزارش کردند که اهمیت اثر غالبیت ژن در صفات تعداد پنجه در بوته، عملکرد دانه در بوته، روز تا سنبله دهی و تعداد دانه در سنبله بیشتر از عمل افزایشی ژن است و اثر متقابل ژنی یا اپیستازی نقش مهمی در کنترل این صفات ایفا می کند.

موندال و گوپتا (1988) به منظور مطالعه قابلیت ترکیب پذیری عملکرد دانه در گندم و اجزاء زراعی آن از طرح دای آلل 8×8 استفاده نمودند. نتایج نشان داد که میانگین مربعات قابلیت ترکیب پذیری عمومی و خصوصی برای عملکرد و چهار جزء آن معنی دار بود. این نشان دهنده اهمیت اثرات افزایشی و غیر افزایشی در کنترل این صفات است. معنی دار بودن واریانس قابلیت ترکیب پذیری خصوصی برای صفات تعداد پنجه بارور و عملکرد دانه در گیاه نشان دهنده اهمیت بیشتر عمل غیر افزایشی ژن در کنترل ژنتیکی این صفات است. در مقابل برای طول سنبله و تعداد سنبلچه در سنبله سهم اثرات افزایشی بیشتر از اثرات غیر افزایشی بود. همچنین نتایج نشان داد که واریانس قابلیت ترکیب پذیری خصوصی بیشتر از قابلیت ترکیب پذیری عمومی تحت تاثیر محیط قرار می گیرد.

سریواستاوا و همکاران (1992) نیز برای مطالعه قابلیت ترکیب پذیری صفات اقتصادی و فیزیولوژیکی گندم از 9 ژنوتیپ مختلف استفاده نمودند. برای صفات سطح برگ پرچم، تعداد سنبلچه در سنبله، تعداد دانه در سنبله، وزن هزار دانه، شاخص برداشت، عملکرد بیولوژیک و عملکرد دانه در بوته میانگین مربعات قابلیت ترکیب پذیری عمومی بسیار معنی دار بود که نشان دهنده سهم بیشتر واریانس افزایشی در کنترل این صفات است.

باتیا و همکاران (1979) در مطالعه قابلیت ترکیب پذیری برای صفات عملکرد دانه در بوته، تعداد سنبله در بوته، تعداد سنبلچه در سنبله، تعداد دانه در سنبله، ارتفاع و طول پدانکل در گندم دوروم گزارش کردند که واریانس قابلیت ترکیب پذیری عمومی برای همه صفات معنی دار می باشد، در حالیکه واریانس قابلیت ترکیب پذیری خصوصی فقط برای عملکرد دانه، طول سنبله، طول پدانکل و ارتفاع معنی دار است. واریانس قابلیت ترکیب پذیری خصوصی فقط برای عملکرد دانه در بوته بیشتر از واریانس قابلیت ترکیب پذیری عمومی بود که نشان دهنده اهمیت بیشتر اثرات غیرافزایشی در کنترل این صفت است. اما بزرگی واریانس قابلیت ترکیب پذیری عمومی برای سایر صفات حاکی از نقش بیشتر اثرات افزایشی در توارث آنهاست.

ویدنر و لبسوک (1973) نیز پیشنهاد نمودند که تولید حداکثر عملکرد دانه در گندم دوروم ممکن است فقط با بهره گیری از هر دو اثرات افزایشی و غیر افزایشی ژنها حاصل شود. با روش انتخاب دوره ای از طریق تلاقی بهترین ژنوتیپ های در حال تفرق در نسلهای اولیه به منظور تجمع اثرات افزایشی مطلوب و همزمان افزایش واریانس ژنتیکی غیرافزایشی می توان به این هدف دست یافت. با انتخاب دوره ای در برنامه اصلاحی گندم امکان افزایش پتانسیل مواد ژنتیکی فراهم می شود. این روش امکان تجمع ژنهای مناسب افزایشی و مجال بهره برداری از واریانس غالبیت را فراهم می کند. بدین ترتیب در مقایسه با روش شجره ای، رگه های اصلاح شده و با عملکرد بالا با استفاده از روش انتخاب دوره ای به تنهایی به دست خواهد آمد.

شارما و سینگ (1979) با تعیین اثر ماده شیمیائی جهش زای اتیل متیل سولفونات (EMS) در ایجاد تنوع ژنتیکی و تغییر قابلیت های ترکیب پذیری در نسل های F1 و F2گندم نشان دادند که در گیاهان تیمار شده مقادیر واریانس های قابلیت ترکیب پذیری عمومی برای وزن هزار دانه (نسل F2) و عملکرد دانه (نسلF1) افزایش معنی داری پیدا می کند، در حالیکه واریانس قابلیت ترکیب پذیری خصوصی فقط برای تعداد دانه در سنبله افزایش یافت. تخمینهای اثرات قابلیت ترکیب پذیری عمومی در گیاهان تیمار شده بیشتر بود و این نشان می دهد که تنوع ایجاد شده در اثر موتاسیون از نوع افزایشی است. کاهش تخمینهای اثرات قابلیت ترکیب پذیری خصوصی در نسل F2 به ویژه در والدهای تیمار شده با ماده جهش زا نشان داد که پیوستگی ژنها که منجر به اثرات متقابل می شود در نسل F2 شکسته شده است و احتمالا تعادل زیادی در این نسل برقرار است. این شکستگی بر اثرات متقابل غیرآللی تاثیر گذاشته و منجر به کاهش تخمینهای اثرات غیرافزایشی در نسل F2 شده است.

آزانا و مانی (1949) گزارش نمودند که پدانکل حدود 10 درصد، ساقه و غلاف برگ حدود 35 درصد، پهنک برگ 25 درصد و سنبله 30 درصد از ماده خشک دانه را تأمین می کند و بر عملکرد دانه گندم اثر می گذارند. گرچه سهم مشارکت پدانکل در پر کردن دانه نسبتاً کم است اما نمی توان آن را نادیده گرفت و به اطلاعات بیشتری در این مورد نیاز است. ویرک و آیلاخ (1975) در مطالعه قابلیت ترکیب پذیری طول پدانکل در گندم نان از طرح دای آلل استفاده نمودند. میانگین طول پدانکل در دامنه 19/55 تا 37/9 سانتیمتر بود. بیشتر بودن واریانس قابلیت ترکیب پذیری عمومی نسبت به واریانس قابلیت ترکیب پذیری خصوصی نشان داد که سهم نوع افزایشی عمل ژن در وراثت طول پدانکل بیشتر است. بزرگترین والد با طویل ترین پدانکل بهترین ترکیب پذیر عمومی و والد با کمترین طول پدانکل ضعیف ترین ترکیب پذیر بود.

یکی از دلایل استفاده از اجزاء عملکرد تاثیر کم عوامل محیطی بر آنهاست. نارولا (1986) در مطالعه ژنتیکی اجزاء عملکرد از طرح دای آلل 9×9 در شرائط محیطی متفاوت استفاده نمود. در این مطالعه والدین و تلاقی ها در شرائط مختلف نظیر کشت به موقع و حاصلخیزی بالا(E1)، کشت به موقع و حاصلخیزی کم (E2) و کشت دیر و حاصلخیزی متوسط (E3) ارزیابی شدند. تجزیه قابلیت ترکیب پذیری برای تعداد دانه در سنبله نشان داد که میانگین های مربعات قابلیت ترکیب پذیری عمومی و قابلیت ترکیب پذیری خصوصی در همه شرائط محیطی معنی دار بودند که بیانگر اهمیت هر دو اثرات افزایشی و غیرافزایشی در کنترل این صفات است. این نتایج با یافته های رهمن (1979) و تومبر و همکاران (1980) نیز مطابقت دارد. نسبت میانگین مربعات قابلیت ترکیب پذیری عمومی به قابلیت ترکیب پذیری خصوصی برای وزن 250 دانه در همه شرائط محیطی معنی دار بود که حاکی از سهم زیادتر واریانس افزایشی در کنترل این صفت است. تخمینهای اثرات قابلیت ترکیب پذیری عمومی نشان دادند که هیچیک از والدها قابلیت ترکیب پذیری عمومی مناسبی را برای هر دو صفت وزن دانه و تعداد دانه دارا نمی باشند. همبستگی منفی بین این صفات علت چنین نتیجه ای می باشد. بسیاری از محققین معتقدند که شکستن همبستگی منفی بین این صفات بهترین راه برای به دست آوردن عملکرد بالا در گندم است (نات و تالوکدار، 1971؛ ویود و سینگ، 1983).

آپادیا و راسموسن (1967) به منظور بررسی قابلیت ترکیب پذیری عمومی در جو، 8 رقم والدی و 28 دورگ F1 حاصل از تلاقی آنها را در دو محیط ارزیابی نمودند. بخش اعظم واریانس ژنتیکی برای صفات وزن دانه، تعداد دانه در سنبله، تعداد سنبله در بوته و ارتفاع گیاه از نوع افزایشی بود. واریانس قابلیت ترکیب پذیری عمومی برای عملکرد، تعداد دانه در سنبله، تعداد سنبله در بوته و ارتفاع معنی دار بود. واریانس قابلیت ترکیب پذیری خصوصی برای همه صفات به جز تعداد دانه در بوته معنی دار بود. ویبل و همکاران (1966) نیز گزارش کردند که عمل افزایشی ژن سهم زیادی در تنوع ژنتیکی صفات مرتبط با عملکرد در گندم دارد. اما نتایج جانسون و اکسل (1959) نشان داد که واریانس غالبیت بخش اعظم واریانس ژنتیکی عملکرد جو را توجیه می کند. همچنین نتایج گرافیوس و نلسون (1952) حاکی از سهم بیشتر واریانس غیر افزایشی در کنترل ژنتیکی عملکرد جو می باشد.

قنادها و همکاران (1379) به منظور بررسی قابلیت ترکیب پذیری مقاومت گیاه بالغ در تعدادی از ارقام گندم نسبت به یکی از نژاد های  زنگ زرد، 4 رقم مقاوم و یک رقم حساس را ارزیابی نمودند. نتایج تجزیه واریانس برای صفات تیپ آلودگی، درصد آلودگی برگ پرچم و درصد آلودگی کل گیاه حاکی از وجود تفاوتهای ژنتیکی بین ارقام و هیبریدهای مورد مطالعه بود. معنی دار شدن نسبت میانگین مربعاتقابلیت ترکیب پذیری عمومی به قابلیت ترکیب پذیری خصوصی برای کلیه صفات حاکی از نقش بیشتر واریانس افزایشی در کنترل آنهاست.

ایکرام الحق  و تاناچ (1991) در مطالعه ژنتیکی برخی صفات زراعی گندم دوروم تاکید کردند که معنی دار شدن نسبت میانگین مربعات قابلیت ترکیب پذیری عمومی به قابلیت ترکیب پذیری خصوصی برای صفات ارتفاع گیاه، طول آخرین میانگره و طول سنبله اصلی بیانگر سهم بیشتر واریانس افزایشی در کنترل این صفات است. اما بیشتر بودن واریانس قابلیت ترکیب پذیری خصوصی برای صفات تعداد سنبله بارور، وزن دانه در سنبله، وزن هزار دانه و عملکرد دانه در گیاه حاکی از سهم بیشتر اثرات غالبیت و اپیستازی در کنترل این صفات است. نتایج نشان دادند که عوامل محیطی اثرات زیادی روی عملکرد دانه دارند، لذا در نسل های F4 به بعد انتخاب برای عملکرد دانه بر اساس نمود والدینی سودمندتر است، اما در نسل های اولیه انتخاب دوره ای پیشنهاد می شود. شاخص برداشت صفتی است که می تواند نقش عمده ای در افزایش عملکرد غلات داشته باشد. واژه شاخص برداشت (HI)اولین بار توسط دونالد (1962) به عنوان نسبت عملکرد اقتصادی به کل عملکرد بیولوژیک گیاه تعریف شد. سپس، جاین و کولشرستا (1982) همبستگی مثبت و بالایی را بین شاخص برداشت و عملکرد دانه در غلات گزارش نمودند. شارما و همکاران (1991) یه منظور بررسی قابلیت ترکیب پذیری شاخص برداشت در گندم زمستانه از طرح دای آلل با 7 والد استفاده کردند. اثرات قابلیت ترکیب پذیری عمومی در نسل F1و F2 برای این صفت معنی دار بود، در حالیکه اثرات قابلیت ترکیب پذیری خصوصی فقط در نسل F1 معنی دار بود. این نکته مبین اهمیت بیشتر اثرات قابلیت ترکیب پذیری عمومی نسبت به قابلیت ترکیب پذیری خصوصی در توجیه تنوع ژنتیکی کل شاخص برداشت است. نس و جوی (1985) نیز چنین نتایجی را گزارش نموده اند. به نژادگران از شاخص برداشت به عنوان معیار انتخاب برای تشخیص و شناسایی ژنوتیپ‌هایی که از نظر فیزیولوژیکی برتر هستند استفاده می کنند. همبستگی بین شاخص برداشت و صفات مهم زراعی نشان داده است که افزایش شاخص برداشت از طریق افزایش عملکرد دانه، زودرسی و پاکوتاهی گیاه امکان پذیر است (شارما و همکاران، 1991؛ هیل و همکاران، 1999).

بررسی تاثیر تنش خشکی بر گندم و استراتژیها و شاخص های مختلف تحمل به آن (بخش هفتم و پایانی)

بررسی تاثیر تنش خشکی بر گندم و استراتژیها و شاخص های مختلف تحمل به آن (بخش ششم)

بررسی تاثیر تنش خشکی بر گندم و استراتژیها و شاخص های مختلف تحمل به آن (بخش پنجم)

بررسی تاثیر تنش خشکی بر گندم و استراتژیها و شاخص های مختلف تحمل به آن (بخش چهارم)

بررسی تاثیر تنش خشکی بر گندم و استراتژیها و شاخص های مختلف تحمل به آن (بخش سوم)

بررسی تاثیر تنش خشکی بر گندم و استراتژیها و شاخص های مختلف تحمل به آن (بخش دوم)

بررسی تاثیر تنش خشکی بر گندم و استراتژیها و شاخص های مختلف تحمل به آن (بخش اول)

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
آمار سایت
  • کل مطالب : 491
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 8
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 235
  • آی پی دیروز : 255
  • بازدید امروز : 628
  • باردید دیروز : 1,178
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 6
  • بازدید هفته : 5,176
  • بازدید ماه : 15,882
  • بازدید سال : 88,668
  • بازدید کلی : 3,168,565